جدول جو
جدول جو

معنی فیض الله - جستجوی لغت در جدول جو

فیض الله
(پسرانه)
لطف و محبت خداوند
تصویری از فیض الله
تصویر فیض الله
فرهنگ نامهای ایرانی
فیض الله
(فَ ضُلْ لاه)
ابن احمد، معروف به ابن القاب رومی (950 هجری قمری / 1543 میلادی - 1020 هجری قمری / 1611 میلادی). فاضلی از قضاه است که او را بتازی آثار منظوم است. اصلاً ترک بود ولی در ادب عربی وارد و گوینده ای فصیح بود. مدتی در حلب و سپس در شام قاضی بود. (از اعلام زرکلی از خلاصه الاثر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتح الله
تصویر فتح الله
(پسرانه)
پیروزی خدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیف الله
تصویر سیف الله
(پسرانه)
آنکه به منزله شمشیر خدا است و در راه خداوند مبارزه می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
(پسرانه)
نشانه خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفی الله
تصویر صفی الله
(پسرانه)
برگزیده خداوند، لقب آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضل الله
تصویر فضل الله
(پسرانه)
لطف و توجه خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الله
تصویر عین الله
(پسرانه)
چشم خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرج الله
تصویر فرج الله
(پسرانه)
گشایشی از جانب خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفی الله
تصویر صفی الله
لقب آدم ابوالبشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
نشانه و حجت خدا، عنوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
خانۀ خدا، کعبه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ یِ فَ ضُلْ لاه بَ)
از ایلات ساکن اطراف مهاباد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 109). از ایلات اطراف ساوجبلاغ مکری آذربایجان و مرکب از 1500 خانوار و شغل آنان زراعت است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ لاه)
بیت الحرام. (آنندراج). کعب. بیت الله الحرام زاده الله تشریفاً و تعظیماً. (منتهی الارب). بیت الدعا. (مجموعۀ مترادفات ص 342). بیت العتیق. خانه خدای که خانه کعبه باشد. (ناظم الاطباء) :
بگردانم ز بیت الله قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی.
خاقانی.
باقطار خوک در بیت المقدس پا منه
با سپاه پیل بردرگاه بیت الله میا.
خاقانی.
از طرف بیت الله بولایت مازندران رسیدند. (انیس الطالبین). رجوع به بیت الحرام و بیت الحرم و کعبه و مکه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مُلْ لاه)
سوگند با خدای. قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال. (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ثُلْ لاه)
هو حمزه بن عبدالمطلب. وقع ذلک فی شعر ابی سفیان بن حریث کما سیأتی فی الکنی و المشهور انه اسداﷲ. (الاصابه ج 6 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُلْ لا)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه که در 9هزارگزی جنوب باختری سنقر و 3هزارگزی باختر شوسۀ سنقر به کرمانشاه واقع است. دامنه و سردسیر است و 145 تن سکنه دارد که به لهجۀ کردی فارسی سخن میگویند. آب آن از درۀ محلی و محصول آن غلات، حبوبات و توتون است. شغل اهالی زراعت و قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ نُلْ لاه)
چشم خدای. حفظ خدای. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
تو شب به روضۀ نبوی زنده داشته
عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده.
خاقانی.
دیوان مرا که گنج عرشی است
عین اللّه گنج بان ببینم.
خاقانی.
بینی جمال حضرت عین اللّه آن زمان
کآیینۀ دل تو شود صادق الصفا.
خاقانی.
- علیک عین اﷲ، چشم خدا بر تو باد. در حفظ خدا باشی:
ایا کریم زمانه علیک عین اﷲ
تویی که چشمۀ خورشید را به نور ضوی.
منوچهری.
، (اصطلاح عرفان) انسان کامل. (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ جُلْ لاه)
ابن محمد بن درویش الحویزی. مورخ ادیب امامی. نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است. او راست: 1- کتاب الرجال که دو مجلد بزرگ است در تراجم. 2- الغایه، در منطق و کلام. 3- الصفوه، در اصول. 4- تذکرهالعنوان، در نحو و منطق و عروض. 5- شرح تشریح الافلاک للبهائی. 6- تفسیر. 7- تاریخ کبیر. 8- دیوان شعر. 9- رساله ای در علم حساب.. و رجوع به روضات الجنات چ سنگی ص 511 شود
ابن شمس الدین جوینی (صاحب دیوان). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از قتل پدرش به سال 683 ه. ق. به قتل رسید. رجوع به ’از سعدی تاجامی’ تألیف ادوارد براون ترجمه حکمت ص 32 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(شَ عُلْ لاه)
اسم است مانند تیم اﷲ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ حُلْ لاه)
کاتب. امیر علیشیر نوایی نویسد: از جملۀ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط را از غبار و ثلث و غیرهما به یک قلم مینویسد در غایت خوبی و زیبایی، و کسی بسیار خوش صحبت است و بسیار اشعار استادان یاد دارد. سلطان صاحب قران او را از تبریز به اسطنبول آورده است.وی کاتب معتبر شاه اسماعیل صوفی بوده و اکنون (در زمان میر علیشیر) کاتب سلطان روم است ولیکن چون فضایل اعتباری ندارد او نیز اعتباری ندارد و معیشت بسهولت نمیگذراند. شعر نیکو میگوید و این شعر از اوست:
چه شد ای بیوفا کز ما نکردی یاد بگذشتی
چراغ عیش ما کشتی، روان چون باد بگذشتی.
(از مجالس النفائس چ حکمت ص 393)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُلْ لاه)
قسم بخدا. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه قسم. یعنی سوگند بخدا. (ناظم الاطباء). لغتی است از ایمن اﷲ که قسم است و درآن لغات است: ایم اﷲ. ایم اﷲ و ایمن اﷲ یا ایمن اﷲ. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن اﷲ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارض الله
تصویر ارض الله
زمین خدا زمین خدا ملک خدا (ماخوذ از آیه 99 سوره 4 نسا: (قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها) ملائکه جواب دهند: الم تکن ارض الله واسعه: آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
نشانه و حجت خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
کعبه، بیت الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
خدای پاکیزه گرداناد... . یا طبی الله تربته خدای خاک (قبر) او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر نام مرده گویند) : اما در روزگار ما هم از خلفاء بنی عباس ابن المستظهر المسترسد بالله امیر المومنین - طیب الله تربته و رفع فی الجنان رتبته - از شهر بغداد خروج کرد... یا طیب الله رمسه. خدای خاک قبر او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر مرده گویند) یا طیب الله روضته. خدای باغ (مرقد) او را پاکیزه گرداناد، (پس ازذکر نام مرده گویند) یاطیب الله فاک. خدای دهانت را پاک و پاکیزه گرداناد، (پس از شنیدن خطابه ای نیک یا آوازی خوش شنوندگان گوینده و خواننده را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایم الله
تصویر ایم الله
سوگند خدا
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است که بهنگام طلبیدن چیزی در راه خدا گویند. یا شی اللهی کردن، گدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیض ازل
تصویر فیض ازل
بندهش دهش اسر (اسر ازل)
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی است ک مردان هنگامن و رودبه خانه گویندتا اگرزن نامحرم درخانه هست روی خود را بپوشاند. یا یاالله گفتن، برزبان راندن لفظ الله بمنظور اعلام زنان نامحرم، لفظی است که هنگام ورودشخص محترمی بمجلس گویندوآن علامت بزرگداشت واحترام اوست، کلمه ختم مجالس سوگواری وآن چنانست که منبری پس ازپایان سخنان خود دعا میکند ودعای وی بااین عبارت آغازمیرددونسئلک اللهم وندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یاالله. یا یاالله گفتن، دعاکردن و مجلس سوگواری راپایان دادن، (ندا) ای خدا، (در موقع استمداد و استغاثه گویند)، عجله کن، یود باش، یا الله زود باش، یا دیا الله. عجله کن، زود باش خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ید الله
تصویر ید الله
دست خدا
فرهنگ لغت هوشیار
گواه خدا خدانشان نشانه خدا حجت خدا، عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی. عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیت الله
تصویر بیت الله
((~. لْ لا))
خانه خدا، کعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیت الله
تصویر آیت الله
((~ُ لْ لا))
نشانه و حجت خدا، عنوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند
آیت الله العظمی: عنوان و لقب مجتهدان شیعه که مرجع تقلید هستند
فرهنگ فارسی معین